دفاعيات نا فرجام
دفاعيات نا فرجام
دفاعيات نا فرجام
آخرين دفاعيات شکنجه گر ساواک، بهمن نادري پور معروف به تهراني
درآمد
بسم الله الرحمن الرحيم
رياست و اعضاي محترم دادگاه! من که در اول جلسات دادگاه گفتم من معترف به خيانت و جنايت هستم و به هيچ وجه قصد دفاع از خود را ندارم، ولي براي اينکه نقش من در آنها روشن شود، به شرح جزئيات آن مي پردازم.
تهراني در آخرين دفاع از خود گفت: «وقتي نماينده محترم دادسرا مطالبي را عليه من عنوان کردند، فکر کردند مواردي است که منکر آن هستم، در حالي که من قبلا همه آنها را به طور مفصل گفته بودم و اينک فقط به خاطر روشن شدن حقيقت، مطالبي را به عرض دادگاه مي رسانم».
تهراني در دنباله مطالبش گفت: «اگر اعضاي محترم دادگاه در اعتراف صادقانه من شکي دارند، بهتر است از آقايان سيروس نجفي شيرسري- محمد کچوري [کچويي] و احمد مصطفوي کاشاني سئوال فرمائيد که چه کسي چند روز تمام پيغام مي داد بياييد من مي خواهم خود را از عذاب روحي راحت کنم و هم اکنون هم مگر مدارک ديگري غير از جنايت و خيانت در پرونده من وجود دارد. من از دست خودم شاکي هستم و به اعمال خودم معترضم و در مورد توبه من، بستگي به رابطه فرد گناهکار با خداوند دارد.» تهراني در قسمتي ديگر از گفتارش گفت: «من فکر مي کنم نماينده محترم دادسرا تصور مي فرمايند روزي که ما را جهت استخدام به ساواک بردند، پرسيدند آيا حاضري آدم بکشي؟ آيا حاضري براي رژيم فاسد و سرسپرده بيگانه جانفشاني کني؟ و ما هم با علاقه قبول کرده ايم! در حالي که با يک بررسي مشخص مي شود اکثر جواناني که به ساواک آمده اند، قصد خدمت به مملکت را داشته و بر اثر شستشوي مغزي و تحت تاثير جو حاکم بر ساواک، به ويژه کميته ها و فشار سلسله اداري، آن چنان غرق مي شوند که راه بازگشت ندارند. مگر هدف از دادرسي غير از اين است که حقيقت کشف گردد. من از روز اول دستگيري ام تمام مطالبم را در600 صفحه نوشته و تقديم کرده ام. شما اين عمل را به غير از ندامت و صداقت به چه چيز تعبير مي کنيد؟
وقتي بت ها مي شکنند و ماهيت حقيقي آنها آشکار مي گردد، سياهي از جلوي ديدگان گمراهان کنار مي رود و خورشيد حقيقت نمايان مي شود. زمان تصميم گيري ها فرا مي رسد و به همين دليل با خداي خود پيمان بسته ام جز حقيقت چيزي نگويم.
من ديگر نمي توانستم به روي همسر و دو فرزند خردسالم نگاه کنم، چون نگاه کردن به آنها مرا به ياد همسر و فرزندان شهدا مي انداخت. من مثل همه ايرانيان به کشور و ميهنم علاقه داشتم، ولي باييد ببينيد از من چه موجودي ساختند. آنها به يک دستم شلاق دادند و به دست ديگرم سيانور و وقتي شلاق و يا سيانور را پائين مي گذاشتم، مسلسل را به من مي دادند که قلب برادران مبارز و مجاهد را نشانه بگيرم.
اين است واقعيت رژيم پوسيده اي که آن مردک احمق و خودکامه که لقب بزرگ فاسدان برازنده تر از هر چيز ديگري براي اوست، در ايران به وجود آورده بود. مردي که بعد از سرنگوني رژيم همه سر فسادش - بعد از دستگيري در زندان از يکي از زندانيان شنيدم که از نوجواني مغبون بود و فکر و ذکرش مسائل جنسي، اهل جوک گفتن و دلقک بازي بوده است و به همين علت نيز اطراف را آدم هاي بي مايه و نوکر صفت گرفته بودند. من سوگند مي خورم که از اعمال اين خاندان که از ريز و درشتش سعي در رقابت با يکديگر جهت چپاول هر چه بيشتر مردم ستمديده و اشاعه فساد داشتند، اطلاعاتي نداشتم.
من تصور نمي کنم اين دادگاه شخص مرا، يعني بهمن نادري پور را محاکمه مي کند. اين دادگاه يک قرباني سيستم ظلم و فساد و يک عمله امنيتي را محاکمه مي کند که نمونه آن خيلي از کسان هستند. عوامل و سيستم اين رژيم پوسيده چه سازمان هايي بودند؟ مجلس قانون گذاري يا مجلسين قانونگذاري، وسايل ارتباط جمعي، دادگستري، وزارتخانه ها. چه کسي در خدمت اين سيستم بوده؟ چه کسي تاب مقاومت در مقابل اين فشارها را داشته است؟ مگر اين همه قوانين ضد مردمي را مجلسين و نمايندگانش تصويب نکردند؟ کاپيتولاسيون را چه کساني مجدداً صحه گذاشتند؟! و به دولت شريف امامي و ازهاري چه کساني رأي داند؟! فرمانداري نظامي در شهرهاي مختلف را چه کساني تعيين کردند و برادران سرباز و ارتشي را چه کساني در مقابل برادران مشت گره کرده و گل به دست قرار داد؟ مگر شما از مجازات هاي تمرد در سازمان هاي امنيتي خبر نداريد؟ مگر دادگستري در طول برقراري رژيم فاسد سرنگون شده در اکثر مواقع مطيع بي چون و چراي اعمال خلاف و غيرقانوني زعماي قوم نبوده اند. چه جنايتکاراني که با توصيه ها، شاد و خندان دادگستري را ترک و همچنان به ادامه جنايت و اشاعه فساد در جامعه پرداخته اند.
همه شما جريان تيراندازي به يک جوان در کفاشي شارل جردن را به وسيله راننده ثابتي که همراه همسر ثابتي بود، به ياد داريد؟ مي دانيد که اکنون او آزاد شده و شايد در ايران نباشد؟ فشار دستگاه و توصيه ها بود که او آزاد شد.
دشمن زخم خورده و منافع به خطر افتاده امپرياليسم خونخوار جهاني و استعمارگران سرخ و سياه، در نبود يک چنين سازماني از فرصت ها استفاده و به اندازه کافي از مغزهاي پوسيده و عليل ضدملي پس از پيروزي انقلاب اسلامي که منافعشان به خطر افتاده استفاده مي کنند و مجدداً صاحب قدرت مي شوند. براي اعمال ضد انقلابي، شما فقط اعمال جنايتکارانه ساواک را و جنايتکارانش را محکوم کنيد. به نظر من کساني با تشکيل سازمان جمع آوري اطلاعاتي مخالفند که يا تصورشان از چنين سازماني مثل ساواک يا سازماني مثل خفقان و سانسور است؟ و يا قصدشان خيانت به ملت و مملکت است. در قسمتي ديگر تهراني گفت اداره امنيت کشور با اداره سوم بود که از ادارات مختلفي تشکيل مي شد. در مورد نصيري گفت: «نعمت الله نصيري را اکثر کارمندان ساواک به طور درگوشي نعمت خره صدا مي کردند. او حتي سواد خواندن و نوشتن نداشت. اکثر نوشته ها و گزارشاتي که براي بولتن مي نوشت، بدون نقطه بود و به همين علت هم به آقاي بدون نقطه اشتهار داشت! او آن قدر وقيح بود که وقتي بيژن چهرازي را با يک نفر در سال50 با يک مقدار مواد منفجره و مدارک ديگر دستگير کردند و گزارشي از وضع آنها به نصيري داده شده بود، از قول خودش يا از طرف شاه خائن نوشته بود: «نفله شود»، يعني به اين واضحي دستور کشتن و سر به نيست کردن کسي را داده بود که حداقل از نظر احترام و قوانين داراي حکم بازداشت قانوني بود. البته بيژن چهرازي به بيدادگاه نظامي رفت و به 10 سال زندان محکوم و اينک به دست مردم آزاد شده است.
متهم به زندگي خود اشاره کرد و چگونگي آغاز فعاليت خود را براي دادگاه شرح داد. در قسمتي از اين مطالب آمده است: «در 13 ارديبهشت سال 46، پس از آنکه به من تکليف کردند در مقابل پرچم ايران زانو زده و به قرآن مجيد قسم بخورم که به رژيم منفور شاهشاهي و پرچم ايران وفادار باشم، به اداره کل سوم منتقل شدم و بعد از دوماه به بخش 311 که وظيفه اش جمع آوري اطلاعات در مورد کمونيست ها بود، منتقل شدم.» وي اضافه کرد: «وقتي کسي کارمند ساواک مي شود، خود به خود دوستان و فاميل از او فاصله مي گيرند.» تهراني در مورد آغاز شکنجه گفت:
«پس از ورود به زندان قزل قلعه و بازجويي از گروه هاي کمونيست، از طريق سر عمله جات امنيتي، به عمله ديگر منتقل شد. ترورهاي نمونه اي که در فاصله 52و53 به وسيله اعضاي سازمان چريک هاي فدايي خلق انجام شد و همچنين ترور مستشاران نظامي آمريکا که توسط ساير سازمان ها به عمل آمد، همه و همه باعث شدت يافتن خشونت شاه خائن و ديوانه تر شدن او شد و اعمال فشار بيشتر از طريق سلسله مراتب ساواک به همين کارمندان رده هشتم و نهم مي شد و نصيري معدوم دستور مي داد که اينها غير از اجراي دستورها چاره اي نداشتند.
از اواسط سال 54، شاه خائن براي اينکه از شدت تبليغات عليه رژيم که به مناسبت گام هاي انقلابيون در ايران بلند شده بود، کاسته شود، دستور داد کادرهاي آن سازمان ها را در خيابان به رگبار ببندند و ديگر دستگيري و کسب اطلاعات از آنها مطرح نبود. با اعلام به اصطلاح بازشدن فضاي سياسي در کشور، دستور جديد ديگري از ناحيه ابليس آدم نما صادر شد: «کادرهاي مخفي را دستگير و بدون اينکه کسي متوجه شود، سر به نيست کنيد.» خدا مي داند چند نفر به آن ترتيب شربت شهادت نوشيده اند.
ارمغان هاي ديگر سياسي، پياده کردن کماندو در اطراف کوهستان هاي تهران و کتک زدن جوانهايي بود که هنگام صعود، الله اکبر مي گفتند و يا بمب گذاشتن در مقابل منازل و يا محل کار روشنفکران مبارزي که قلمشان به سان سلاحي مرگبار، قلب رژيم را نشانه گرفته بود. تهراني در قسمتي ديگر از سخنان خود در مورد رهبري و انقلاب اسلامي گفت: «ديگر حتي کشت و کشتارهاي عظيم هم نمي توانست جلوي رهبر و ملتي را بگيرد که شعارشان به جمهوري اسلامي تبديل شده بود. همه دستگاه ها و سازمان هاي دولتي عاجز بودند. ساواک با برپاکردن کميته اي به نام کميته ماهان، کوشش هايي را به عمل آورد تا با پخش اعلاميه هاي مختلف جعلي، جنبش را متوقف کند و مبارزين و مجاهدين را به جان هم بيندازد. از يکي کارمندان ساواک شنيدم که با زدن تلگراف به شهرستان ها، خواسته بودند از اشرار و چاقوکشان و با تطميع آنها براي زهرچشم گيري از مجاهدين و جنبش اسلامي استفاده شود. يعني باز هم متوسل به ياران هميشگي خود شده بودند. مگر غير از اين است که حادثه 15خرداد سال 42 درس عبرتي براي شاه خائن شده بود و تشکل و وحدت مردم را در تجلي ايمان آنها در تعاليم عاليه اسلام مي دانست و به همين مناسبت هم ضمن احترام ظاهري به مذهب، ساير ايدئولوژي ها و به ويژه گروه هاي کمونيست را که با مباني اعتقادي مردم مطابقت نداشت و مورد قبول اکثريت عظيم جامعه نبود، خيلي راحت خنثي مي کرد. در عمل هم معلوم شد که اين تعاليم اسلام نجات بخش بود که همه طبقات مردم را متحد کرده است.» تهراني در جايي ديگر از متن دفاعيه اش گفت: «دستي که سيانور را به دهان مبارزين گذاشت، دست من نبود. دست او دستي بود که خود من و امثال مرا نيز مدت ها پيش گرفته بود. من شخصا خود را به خاطر اعمالي که انجام داده ام، هرگز نمي بخشم».
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 39
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}